اهریمن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، اهرامن، اهرمن، اهریمه، اهرن، آهرمن، هریمن، آهرن برای مثال از ره نام همچو یکدگرند / سوی بی عقل هرمس و هرماس (ناصرخسرو - ۴۳۸)
اَهریمَن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، اَهرامَن، اَهرَمَن، اَهریمَه، اَهرَن، آهرَمَن، هَریمَن، آهرَن برای مِثال از ره نام همچو یکدگرند / سوی بی عقل هرمس و هرماس (ناصرخسرو - ۴۳۸)
شاه مات. در اصطلاح بازی شطرنج نمایندۀ حالت مغلوب شدگی. کلمه ای است که دربازی شطرنج گویند یعنی شاه کشت شد و شاه مات شد. (از ناظم الاطباء). شکست سخت. مغلوب کامل: هم از توست شه مات شطرنج بازان تو را مهره زاده بشطرنج بازی. ابوالطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384). ایا وزیر همایون محترم که جهان مسخّر عمل تست ازپی شه مات. سوزنی. بدان آمد که یک منصوبه بازد که با پیلان بهم شه مات سازد. نظامی. چو میمردند میگفتند هیهات کزین بازیچه دور افتاد شه مات. نظامی. - شه مات شدن، مات شدن شاه در بازی شطرنج: جهان رختت همی برد و همی شه مات خواهی شد اگر نه مدبری پس با جهان شطرنج چون بازی. ناصرخسرو. از اسب پیاده شو بر نطع زمین رخ نه زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان. خاقانی. - شه مات کردن، مات کردن شاه کسی را در بازی شطرنج. - ، مجازاً، مغلوب کردن: و هر منصوبه که شناخت میباخت تا شاهزاده را شه مات کند. (سندبادنامه ص 160). ، کنایه از نیست شدن و استیصال و شکست خوردن و باختن باشد. (آنندراج)
شاه مات. در اصطلاح بازی شطرنج نمایندۀ حالت مغلوب شدگی. کلمه ای است که دربازی شطرنج گویند یعنی شاه کِشت شد و شاه مات شد. (از ناظم الاطباء). شکست سخت. مغلوب کامل: هم از توست شه مات شطرنج بازان تو را مهره زاده بشطرنج بازی. ابوالطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384). ایا وزیر همایون محترم که جهان مسخّر عمل تست ازپی شه مات. سوزنی. بدان آمد که یک منصوبه بازد که با پیلان بهم شه مات سازد. نظامی. چو میمردند میگفتند هیهات کزین بازیچه دور افتاد شه مات. نظامی. - شه مات شدن، مات شدن شاه در بازی شطرنج: جهان رختت همی بُرد و همی شه مات خواهی شد اگر نه مدبری پس با جهان شطرنج چون بازی. ناصرخسرو. از اسب پیاده شو بر نطع زمین رخ نه زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان. خاقانی. - شه مات کردن، مات کردن شاه کسی را در بازی شطرنج. - ، مجازاً، مغلوب کردن: و هر منصوبه که شناخت میباخت تا شاهزاده را شه مات کند. (سندبادنامه ص 160). ، کنایه از نیست شدن و استیصال و شکست خوردن و باختن باشد. (آنندراج)
پر تاس نام شهری است، جامه ای که از پوست روباه پر تاسی دوزند نام شهریست، جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس خیزد
پر تاس نام شهری است، جامه ای که از پوست روباه پر تاسی دوزند نام شهریست، جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس خیزد